کوی دانشگاه
امروز سالگرد کوی دانشگاه است، هیچوقت آن صحنه های تلخ از ذهنم پاک نمی شود. یادم است روز قبلش در یکی از خوابگاه های انتهای امیر آباد بودم" آن آخر ِ آخر بعد از رصدخانه ها" چون دوستانم روز بعدش ژوژمان داشتند، من هم اینکه در پاسپارتو کردن کارهایشان کمک کنم رفتم آنجا. صبح روز 18 تیر یکی از بچه های پایین آمد و گفت که درگیری شده ما هم قید دانشکده را زدیم و رفتیم پایین که یکی از تلخترین لحظات عمرم را دیدم. واقعا جلوی اشکم را نمی توانستم بگیرم. تنها کاری هم که از ما برمی آمد درگیر شدن با پلیس بود.
جناب چماقدار بزرگ، ده نمکی قلدر که الان فکر می کند رومن پولانسکی سینمای جهان است با بچه جِقله های بسیجی که بیشترشان حتی به پانزده سالگی هم نرسیده بودند حاضر و آماده بودند، هم کتک می زدند و هم فحش های رکیک نثارمان می کردند.
در یکی از همان شبهای سیاه، صحنه ای دیدم که همیشه در ذهنم است، در جماعت یکی آقایی با کت و شلوار سبز و ریش که معلوم بود از خودهای نظام بود ، کلتش را در آورد و شلیک کرد و دیدم یکی از کسانی که در جلویم بود نقش زمین شد البته شانس داشت و گلوله به پایش اصابت کرده بود.
وقتی ساختمانهای کوی را دیدم با آن وضع وحشتناک ببیند چه حسی به من دست داد؟ دوستانم و خانه ام را له کرده بودند!
من هیچوقت نظام اسلامی ایران را نمی بخشم.
نظرات
ارسال یک نظر