عباس معروفی را در همین حوالی خواهم دید
پرواز
اين چند جمله سال بلوا را هميشه دوست داشتهام:
«بعدها به مادرم گفتم وقتی خدا بخواهد مورچهای را نابود کند، دو بال به او میدهد تا پرواز کند، آنوقت پرندگان شکارش میکنند. ای کاش میدانستم. ای کاش چشمم را باز میکردم...»
اين هم شکست
يادگار مادرم بود
پرواز کرد و شکست.
عباس معروفی را در همین حوالی خواهم دید و کلماتش را با صدای خودش خواهم خواند، معروفی در همین حوالی است، در بروکسل، زیباترین ِ رویاهام، گق د نورد، گَق د میدی، صدای خنده های کیوان حسینی و فرین. عباس معروفی در همین حوالی است، در بروکسل، در خاکستری ترین شهر دنیا، اما با کلمات معروفی بیش ازاین خاکستری نخواهد بود.
عباس معروفی عزیز را خواهم دید.
نظرات
اولا" که تبریک میگم
ببینم چطوری مهمونداری می کنی
نیما جان به فکر دوربین بساط باش تا ما را مهمون هم تصاویری از این
برنامه بکنی هم صدا
شاد باشی
راوی
من وبلاگم افتتاح کردم
:-)
نه من او را
نه او مرا
با این لجی که آسمانش با من داشت
همه جا آبی
هرجا آبی
رویا
...دیگه چرا خاکستری ترین نیما؟
رنگ در خود ماست
همینطور بیخودی!
روز خوبی خواهد بود
عکس یادت نره
سرخوشانه زی
روم نمیشه به خودش بگم ;)
ارسال یک نظر