هزار و هشتصد و هفت این عکس را از جایی گرفتم که فقط صدای سکوت را می شنوم! در ضمن در مورد آقای عباس معروفی و آقای اردوخانی عزیز هم خواهم نوشت. از این هنرمندان عزیزم جیزهای زیادی آموختم.
صدای سکوت در این عکس بدجوری به دل می نشیند.مخصوصا اون شاخه بالایی انگار که روح یک درخت دیگر باشد که قبلا مرده بوده و الان از آن بالا می گذرد یا یک درختی که یک روزی بر باد رفته و سایه اش همانجا بالای آسمان مانده است اون شاخه خیلی جای نگاه کردن دارد چقدر این منظره اش ایرانیه اما.شبیه اطراف تهران...سرخوشانه زی رفیق
ناشناس گفت…
من نمیدونم شما کی هستید و کجا هستید ولی کم و بیش نار کاریکاتورهای خنده داری که میبینم نوشته نیما نیلیان و متن زیبایی هم دارید که من امروز اونو مطالعه کردم و کلی خندیدم اونم ÷ارانویای سعید بود که از خنده داشتم جان به جان افرین تسلیم میکردم...خواستین خوشحال میشم بم سر بزنین
ناشناس گفت…
نیلیان گرامی،سلام.بسیار ممنون که به وبلاگم سر زدید...روزگارتون سر شار از نور و شادی
نظرات
یا یک درختی که یک روزی بر باد رفته و سایه اش همانجا بالای آسمان مانده است
اون شاخه خیلی جای نگاه کردن دارد
چقدر این منظره اش ایرانیه اما.شبیه اطراف تهران...سرخوشانه زی رفیق
ارسال یک نظر