شماره ی یک

لحظه ای برگشت و به پشت سرش خیره شد. البته نه اینکه چیزی توجهش را به خود جلب کرده باشد،نه، فقط به این دلیل که می خواست کاری انجام دهد. او از دو دقیقه ی پیش تصمیم گرفته بود که از این به بعد تنها به چیزهای مهم زندگیش فکر کند، چون بر این باور بود که تقریبا (کاملا) همه ی 31 سال و 6 ماه و 10 روز و 10 دقیقه ی عمرش را صرف امور بیهوده نموده است. او فکر می کند که تقصیر از جانب شخص خودش نیست. چطور می توانست بیان کند؟ می دانست که در بعضی از موارد خطا از او بوده اما خوب اگر کمی انصاف داشته باشیم، او مقصر در ایجاد همه ی چاله چوله های زندگیش نیست.

لحظه ای با خود اندیشید که از همین الان می تواند چند نکته ی بنیادی را در زندگی پیشه کند.

1- فقط آنچه را باور کند که با چشمانش ببیند.

اما هر چه فکر کرد نکته های بنیادی دیگری به خاطرش نیامدند. این را هم در نظر بگیریم آن چیزی را که او

نزد خودش سنجید، چندان هم بی اهمیت نیست، یعنی اینکه ببینی و بعد باور کنی – باور کردن محض که نه،

فقط نوعی خود باوری مزمن که حداقل بتوانی زندگیت را بر روی آن بنا کنی، یک بن داشت، چه می دانم؟ یک پایه، ستونی چیزی که بشود تا حدی به آن اعتماد کرد، که بشود فکرت را روی آن سوار کنی، بحث کنی، هنرت را گسترش دهی، یا اینکه کتابهای فلسفی بخوانی یا حتی نویسنده شوی-

...

شاید ادامه داشته باشد

نظرات

‏ناشناس گفت…
Social engineering - Coming to an IT ship near you?
Have you noticed recently the earnest discussions about a seemingly inalienable right to blog on company time and company topics? OK, maybe that overstates the argument a little bit, but the case in which Apple ...
Definetely a winning blog! the creator must be a winner too... I wish someone would give me some tips on my sites so I could make them great like this.
Your words are powerful and you use them wisely, thank you.

~ good job / keep it up!
womens rash guards
‏ناشناس گفت…
چقدر دقیق....
‏ناشناس گفت…
اگر می خواهید، تمپلتان را برایم میل کنید تا فونتش را برایتان فارسی کنم.
‏ناشناس گفت…
:-------)
‏ناشناس گفت…
agar az man beporsi: hanooz goh gijeh daram, az tarafi delam mikhahad beh sobat berasam va BON dashteh basham keh zendegiyam ra bar asas an bana konam, az tarafi bi sobati komakam mikonad keh khallagh basham.
zendegi goh gijyeee ast mian mandan va raftan. man dar mianeh mandeam lokht ba koleh bari az lahazati keh tazegi fahmideam aslan man dar an lahazat hich naghshi nadashteam che berasad beh taghsir!
agar az man beporsi: hamin keh in ra midani khodash gostaresh ast.

30 saleh az capitalist tarin keshvar donia!
‏ناشناس گفت…
دراینمورد من که می گویم همان نکته ی بنیادین اولی را هم بی خیال بشود بهتر است! چطور می شود به "دیدن"ای که از خودش برمی آید و تاویلات ذهنی خودش است اعتماد کند؟ نه...من که می گویم بهتر است همان فلسفه را بخواند و از پدیدار شناسی هرمنوتیک هایدگر استفاده کند و بی خیال هر چی تاویل است بشود(چیزی مثل همان بیان در هنر که خروجی اش است و از سطح می گذرد،درواقع وارداتش را هم با همان تنظیم می کند.)نگاه هم که حرفه ای بود.بی تفسیری و بی هیچ مساله ی بنیادینی در زندگی...و حتما که گاهی وقتها چاله ها برکه های دلپذیری دارند و گلهای وحشی خوشرنگی و هواهای دل انگیز:)خیلی خوب نوشته بودی.واقعا خواندم خوش گذشت.همیشه سرخوش باشی رفیق

پست‌های پرطرفدار