به کودکان خندیدن بیاموزیم نه اینکه به آنها بخندیم
یادم است، کلاس سوم دبستان بودیم و ساعت، ساعت نقاشی، نقاشی ام خوب بود، تنها پناهگاهم بود از دنیای زشت و درنده ( شاید برای همین هم هست که سرانجام رشته ی هنر را انتخاب کردم ) خانم معلم یک مدل گذاشت جلوی بچه ها که از رویش نقاشی بکشند، یک نقاشی زشت و سیاه بود با رنگهایی چرک و کدر.
(یادم میاید که یک روز با بچه های مهد کودکی در اینجا وُرک شاپ داشتم و باید کمیک استریپ کار می کردیم بعد من و معلمشان تاکید می کردیم که از رنگهای گرم استفاده کنند نه رنگهای سیاه و کدر) نقاشی مدل، لانگ شاتی بود از یک مزرعه که تعدادی کشاورز را نشان می داد که در حال کار کردن بودند. آن نقاشی آنقدر زشت بود که من بعضی از قسمتهایش را به میل خودم تغییر دادم اما عجیب اینجاست که برخورد خانم معلم خیلی بد بود، مسخره ام کرد و پشت سر آن همه ی کلاس به من خندیدند اما من به درستی کارم ایمان داشتم! حال این یک مثال بود اما ریشه هایش را باید پیدا کرد! این اتمسفر ترور شخصیت آدمها را در همه جای ایران می شود دید، از دانشگاه تا بیمارستان و مدرسه و ... کار مردم این است که همدیگر را دست بیاندازند و به هم بخندند. اصلن تربیت ما مشکل دارد، رفتار با کودکان را نمی دانیم، به همین دلیل است که همین نسل کودکی که به جوانی می رسد با دیدن چند کاریکاتور ، به جای اینکه بخندد، سفارتخانه به آتش می کشد.
یادم است روزی از دبستان به خانه بازمی گشتم، دیدم جایی شلوغ است، مردم جمع شده بودند و با لذت به صحنه ی اعدام یک آدم نگاه می کردند، یعنی جان آدمی در نظام اسلامی پشیزی نمی ارزد، می گفتند که فعال سیاسی بوده که اعدامش کردند، مجاهد بود، و قبل از همه ی اینها یک آدم، یک جوان با انرژی که دیگر نیست، دیگر پاهاش ضربان زمین را نمی شمرد، بیگناه بود، اما دیگر نیست مثل خیلی های دیگر که در دیده گان شهوت انگیز ملتی که خوراکش جز خون نیست، پرپر شدند. اینها مثالند، اصلن در کشور ایران از این نوع مثالها زیاد است، کودکان ما، تا دلتان بخواهند صحنه ی اعدام و سنگسار دیده اند، تا دلتان بخواهد در مدارس و سر کلاس آموزش نظامی، کلاشینکف و ژ- س دیده اند، خوب از این کودکی که به سن جوانی می رسد چه می توان انتظار داشت؟ جز اینکه او هم تبدیل می شود به همان کسی که با شهوت به اعدام یک آدم خیره می شود؟ غیر از این است که این آدم تبدیل می شود به همان جوان بسیجی که آرزوی شهادت دارد؟ من نمی فهمم که چرا خیلی از روشنفکران ما با دیدی محافظه کارانه و کژدارو مریض با اسلام برخورد می کنند؟ مشکل ما در ایران، اسلام بوده و هست. تربیتی متکی بر تعالیم اسلامی و مذهبی!چرا از کودکان انتظار داریم که وقتی بزرگ شدند آدمهای مثبتی باشند در حالی که هنوز، در مدارس تحقیرشان می کنیم؟ از کودکان چه می توان انتظار داشت وقتی که هر روز در خیابان شاهد اعدام و سنگسار هستند؟
می خواهم بعضی از وقتها برای بچه ها چیز بنویسم و تصویر سازی کنم و قرارشان دهم در همین وبلاگ، بیایید به بچه ها رنگهای گرم را بشناسانیم، بگوییم که رنگ سیاه استفاده نکنند! به آنها خندیدن را بیاموزیم نه اینکه به آنها بخندیم.
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
نظرات
در باره ترور شخصیت و مسخره کردن چقدر درست نوشته ای.توسری زدن به بچ ها - مقایسه با هم و با دیگران- همین جوک ها را نگاه کن. به هر قومی در ایران یک صفت داده ایم آنوقت جلادهایی را که بالای سرمان هستند را و زورمان بهشان نمی رسد را کاری نداریم. به نظر من هم اگر مثلا بابای ما یهودی بود ما هم یهودی می شدیم. اینها که اینقدر سینه چاک میدهند برای اسلام عزیز نیست برای منافعی است که با آن اسلام عزیز به دستشان میرسد . به دختران تجاوز میکنند کسی باهاشان کاری ندارد. مال مردم را میخورند و غارت میکنند کسی کاری ندارد. مشکل اسلام نیست. همین بدبختی در مسیحیت و یهودیت و کشورهای کمونیستی هم بوده است. مهم در این است که باید در کشور آزادی باشد. باید ایدئولوژی از قوه مجریه جدا باشد. یک قانون اساسی لاییک و انسانی حاکم باشد. شاد و پیروز باشی
ارسال یک نظر